او در همین زمان در دوران اقامت خود در آمریکا «اتحادیه دانشجویان مترقی افغان» را در کابل تشکیل داده و خود ریاست آن را به عهده گرفت. در بازگشت به کابل در سال 1343 خود را کاندید نمایندگی از حوزه پغمان نموده، اما در این کاندیداتوری شکست خورد. وی در همان سال تقاضای عضویت «ح.د.خ.ا» را کرد که بعنوان عضو عادی پذیرفته گردید، اما توانست توجه ترهکی را بخود جلب نموده، پلکان ترقی در حزب را به سرعت پیموده و در سال 1348 شمسی باز هم از حوزه پغمان کاندید و این بار برنده شده. او در کشمکشها و رقابتها حزبی بین ترهکی و ببرک جانب ترهکی را گرفته و با ببرک سخت در رقابت و حتی خصومت افتاده، زیرا که علاوه بر تفاوتهای فکری، شخصیتی و اخلاقی، ببرک با عضویت وی در کمیته مرکزی و دفتری سیاسی حزب مخالفت کرده بوده، پس از رخ دادن انشعاب، وی به جناح «خلق» پیوسته و از مبلغان پرشور آن جناح و مخالفان با حرارت ببرک و جناح «پرچم» گردید و در ضمن از جانب خلق ماموریت کار سازمانی در ارتش را به عهده گرفت و به جذب سربازان و افسران جوان، مخصوصا ً پشتونهای جوان و روستایی پرداخت و موفقیت زیاد به دست آورد.
در سال «1357» که هر دو جناح با فشارهای بیرونی متحد شدند، او باز به عنوان عضو کمیته مرکزی انتخاب گردید و با حفظ سمت ماموریت سازمانی خویش در ارتش، که در جنا ح پرچم این ماموریت را رقیب دیرین او میراکبر خیبر به عهده داشت. پس از پیروزی کودتای 7 ثور «1357هش» وی به عنوان معاون نخستوزیر و وزیر امور خارجه و نیز عضویت دفتر سیاسی و دارالانشای حزب، تعیین گردید. و پس از برکناری عبدالقادر هفدهم ماه سرطان 1357، به عنوان معاون ترهکی در سرپرستی وزارت دفاع تعیین شده و عملاً در اداره ارتش و مراکز دولتی و امنیت را به عهده گرفت و در 25 سنبله 1358، پس از کشتن ترهکی، عنوان منشی عمومی (دبیر کل)، نخستوزیر، رئیس شورای انقلابی و رئیس جمهوری را، به خود اختصاص داد و حدود صد روز به صورت یکهتاز و بیرقیب در بخشهایی از افغانستان به شیوه بسیار خشن و جبارانه حکومت راند و بالاخره در 6 جدی 1358 در «قصر تپه تاج بیک» بوسیله روسها کشته شد.
مهمترین ویژگیهای شخصیتی او پس از قدرتطلبی مفرط، تناقض فکری و درونی او در رابطه با تبارگرائی و مارکسیسم بود. او از سویی یک «ناسیونالیست» دو آتشه (پشتون) بود و از سوی دیگر یک مارکسیست لینینست بود.
امین در آغاز از اعضای حزب سوسیال دموکرات افغان ملت» بود، اما بعدها به مارکسیسم رو آورد. بعد از کشته شدن امین و نزدیکانش، سرلشکر لیاخفسکی جریان را چنین گزارش میکند: کشتههای افغانها از جمله دو پسر خود امین را در گورستان نزدیک کاخ به خاک سپردند. جسد امین را که در قالی پیچانیده بودند، شب هنگام به دستور معاون سیاسی گردان، سروان انور صحتف در همان گورستان به خاک سپردند، اما جدا از دیگران، بر سر گور او هیچ لوح یا نشانهای نگذاشتند. بقیه خانواده امین را که زنده مانده بودند به زندان پلچرخی بردند و به جای خانواده ترهکی که تازه آزاد شده بودند، زندانی ساختند. حتی دختر امین را که در هنگام نبرد زخمی شده بود، در یک اطاق با کف بتنی (سمنتی) سر انداختند. آری! آدمهایی که نزدیکان و خویشاوندان خود را به دستور امین از دست داده بودند، با ترحم و دلسوزی بیگانه بودند. تنها تشنه انتقام بودند.
حفیظ الله امین
حفیظ الله امین، پسر حبیب الله از قبیله کوچک خروتی در سال ( 1300ه ش ) در پغمان از توابع کابل بدنیا آمد، پدرش کار مند اداره پولیس در زمان نخست وزیری هاشم خان سمت زندانبانی توقیفخانه کابل بعهده داشت .
وی تحصیلات ابتدائئ خود را در پغمان و تحصیلات عالی خود را در دار المعلمین تربیت معلم کابل به پایان برده. به عنوان معلم استخدام گردید و بعد از مدتی به مدیریت دبیرستان ابن سینا گماشته گردید و بنا بگفته آقای فرهنگ او در همین زمان عده از جوانان را جذب کرده و برای آنها «نظریات نژادی» را القاء و تدریس میکرد. وی درسال 1336 شمسی با استفاده از بورسیه دارالمعلمین عازم آمریکا شده و از دانشگاه کلمبیا مدرک فوق لیسانس در رشته تعلیم و تربیت، گرفت و در برگشت به افغانستان با این موسسه آموزشی آمریکایی در کابل مشغول کار گردید و احتمالاً در همین ایام با ترهکی آشنا گردید. بار دوم در سال 1341 هش باز هم به آمریکا غرض دریافت درجه دکترا از دانشگاه مزبور رفت و بدلیل نامعلومی پس از یکسال و قبل از دریافت درجه مورد نظر به کابل برگشت.
او در همین زمان در دوران اقامت خود در آمریکا «اتحادیه دانشجویان مترقی افغان» را در کابل تشکیل داده و خود ریاست آن را به عهده گرفت. در بازگشت به کابل در سال 1343 خود را کاندید نمایندگی از حوزه پغمان نموده، اما در این کاندیداتوری شکست خورد. وی در همان سال تقاضای عضویت «ح.د.خ.ا» را کرد که بعنوان عضو عادی پذیرفته گردید، اما توانست توجه ترهکی را بخود جلب نموده، پلکان ترقی در حزب را به سرعت پیموده و در سال 1348 شمسی باز هم از حوزه پغمان کاندید و این بار برنده شده. او در کشمکشها و رقابتها حزبی بین ترهکی و ببرک جانب ترهکی را گرفته و با ببرک سخت در رقابت و حتی خصومت افتاده، زیرا که علاوه بر تفاوتهای فکری، شخصیتی و اخلاقی، ببرک با عضویت وی در کمیته مرکزی و دفتری سیاسی حزب مخالفت کرده بوده، پس از رخ دادن انشعاب، وی به جناح «خلق» پیوسته و از مبلغان پرشور آن جناح و مخالفان با حرارت ببرک و جناح «پرچم» گردید و در ضمن از جانب خلق ماموریت کار سازمانی در ارتش را به عهده گرفت و به جذب سربازان و افسران جوان، مخصوصا ً پشتونهای جوان و روستایی پرداخت و موفقیت زیاد به دست آورد.
در سال «1357» که هر دو جناح با فشارهای بیرونی متحد شدند، او باز به عنوان عضو کمیته مرکزی انتخاب گردید و با حفظ سمت ماموریت سازمانی خویش در ارتش، که در جنا ح پرچم این ماموریت را رقیب دیرین او میراکبر خیبر به عهده داشت. پس از پیروزی کودتای 7 ثور «1357هش» وی به عنوان معاون نخستوزیر و وزیر امور خارجه و نیز عضویت دفتر سیاسی و دارالانشای حزب، تعیین گردید. و پس از برکناری عبدالقادر هفدهم ماه سرطان 1357، به عنوان معاون ترهکی در سرپرستی وزارت دفاع تعیین شده و عملاً در اداره ارتش و مراکز دولتی و امنیت را به عهده گرفت و در 25 سنبله 1358، پس از کشتن ترهکی، عنوان منشی عمومی (دبیر کل)، نخستوزیر، رئیس شورای انقلابی و رئیس جمهوری را، به خود اختصاص داد و حدود صد روز به صورت یکهتاز و بیرقیب در بخشهایی از افغانستان به شیوه بسیار خشن و جبارانه حکومت راند و بالاخره در 6 جدی 1358 در «قصر تپه تاج بیک» بوسیله روسها کشته شد.
مهمترین ویژگیهای شخصیتی او پس از قدرتطلبی مفرط، تناقض فکری و درونی او در رابطه با تبارگرائی و مارکسیسم بود. او از سویی یک «ناسیونالیست» دو آتشه (پشتون) بود و از سوی دیگر یک مارکسیست لینینست بود.
امین در آغاز از اعضای حزب سوسیال دموکرات افغان ملت» بود، اما بعدها به مارکسیسم رو آورد. بعد از کشته شدن امین و نزدیکانش، سرلشکر لیاخفسکی جریان را چنین گزارش میکند: کشتههای افغانها از جمله دو پسر خود امین را در گورستان نزدیک کاخ به خاک سپردند. جسد امین را که در قالی پیچانیده بودند، شب هنگام به دستور معاون سیاسی گردان، سروان انور صحتف در همان گورستان به خاک سپردند، اما جدا از دیگران، بر سر گور او هیچ لوح یا نشانهای نگذاشتند. بقیه خانواده امین را که زنده مانده بودند به زندان پلچرخی بردند و به جای خانواده ترهکی که تازه آزاد شده بودند، زندانی ساختند. حتی دختر امین را که در هنگام نبرد زخمی شده بود، در یک اطاق با کف بتنی (سمنتی) سر انداختند. آری! آدمهایی که نزدیکان و خویشاوندان خود را به دستور امین از دست داده بودند، با ترحم و دلسوزی بیگانه بودند. تنها تشنه انتقام بودند.
نظرات شما عزیزان: